قدمهاي عشق
نمي دونم پسر گلم چه جوري خوشحاليم رو برات عنوان كنم خيلي خوشحالم مامان خيلي خيلي دارم تو آسمون ها سير ميكنم چون تو قدمهاي كوچولوت رو رو زمين گذاشتي....بله عشقكم شما تاتي تاتي ميكني مباركت باشه نفسم ان شاءالله كه قدمهات هميشه استوار و پابرجا باشن و هميشه در راه خير و خوبي و موفقيت گام برداري....الهي مادر قربون قدمهاي كوچولوت بره
بععععله درست متوجه شدين يه چند روزي هست كه خونه ي ما پرشده از قدمهاي عشق ،عشق كوچولوي ما با اون قدمهاي كوچولوش خونه ي مارو پر كرده از شادي و خوشي.تقريباً يك هفته اي ميشد كه هامين جون من با كمك درو ديوار مي ايستاد و شروع مي كرد به راه رفتن.اما امروز ٩٣/٠٦/١٠خودش تونست به تنهايي بايسته و راه بره واون لحظه بود كه كه از خوشحالي نمي دونستم چي كار كنم و اشكهام خودشون سرازير شدن و پسر نازم رو غرق در بوسه كردم.
خداياااااا خودت هميشه محافظ پسرم باش.
پ.ن:پسرم يك هفته اي هست كه مريض شدي دچار اسهال و سوختگي شديد پا شدي. مرسي مامان جون كه با راه افتادنت تو اين ايام بيماريت خواستي حال و هواي مارو عوض كني.دوست دارم بينهايتنتتتت.....