هامين گل ماهامين گل ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

لحظه هاي ناب بي تكرار ما

اولين آرايشگاه

سلام پسرم،سلام قندعسلم.ببخشيدمامان جون كه ديربه دير وبلاگت رو آپ مي كنم،چون دائم به دنبال شما داريم باهم خونه رو مترميكنيم و ديگه وقتي برام نمي مونه. روز پنجشنبه ١٣٩٣/٠٣/٢٢ با باباجون براي اولين بارشما روبرديم آرايشگاه.چون اولين باربودو ما كمي استرس داشتيم رفتيم آرايشگاه كوكي كه مخصوص بچه هاست تا شما كمتر اذيت بشي خدا رو شكر دركل همه چيز خوب بود و عشق من ناز بود نازتر شد.الهي مادر فدات بشه نفسم.ان شاء الله داماد بشي پسرك گل من.به زودي عكسش رو هم برات ميذارم جيگرم.....عاشقونه مي پرستمت...اینم عکس:     ...
25 خرداد 1393

چهاردست و پا...

بعععععلللله بالاخره پسرك ما هم چهاردست و پا رو شدهورررررا شايد خيلي ها با خوندن اين مطلب بگن ههه چه مامان خوشحالي!!!!اما من خيلي خوشحالم پسرم چون خيلي جاها خونده بودم كه چهاردست و پا رفتن يكي از مراحل مهم رشد كودكِ،وخيلي دوست داشتم كه شما هم قبل ازراه افتادن اين مرحله رو طي كني كه خدا رو شكر روز سه شنبه ١٣٩٣/٠٢/٣٠خونه ي خاله جون دوقدمي رو چهاردست وپارفتي و از اون روز هم به تعداد قدمهات اضافه ميشه....قدمهات هميشه وهميشه استوار همه ي هستي من....الهي مامان فدات بشه كه يكي يكي ازنگراني هاي مامان كم مي كني اگرچه كه نگراني هاي من هيچ وقت تمومي نداره ...
4 خرداد 1393

پسرك دورقمي من...

گل پسرمامان سلام،ماهگردهاي تولدت دورقمي شد عشقم.مباركت باشه ان شاءالله ١٠٠٠ ساله بشي عزيزكم.نمي دونم ماماني خوشحال باشم يا ناراحت.خوشحال ازاينكه نفسم روز به روز داره بزرگتر ميشه و آقا تر و ناراحت از اينكه اين روزهاي قشنگ مثل برق و باد دارن ميگذرن.انگار همين ديروز بود كه ١٠روزت بود.اميدوارم كه روزهامون به خوشي و سلامتي بگذره.اما برات بگم از اتفاقات ماهي كه گذشت.توي اين ماه من و شما شديدا سرما خورديم و مجبور شديم بازهم مزاحم ماماني بشيم تا كمي بهتر بشيم.نمي دوني مامان جون انقدر بد سرفه ميكردي كه با هر سرفه ات دلم ميخواست بميرم،خوب خداروشكرالان بهتري.يكي ديگه ازاتفاقات مهم اين ماه اولين سفر شمابه شمال كشور و درياي خزر بوداون هم به همراه مانا ج...
28 ارديبهشت 1393

به سلامتي همه ي پدرهاي دنيا

پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا پسر نازم امروز هم يكي ديگه از روزهاي قشنگ دنياست روز تولد مولا علي (ع) كه اين روز شده روز بزرگداشت يكي از بهترين آفريده هاي خلقت.روز پدر....امسال باوجود شما اين روز يه حال و هواي ديگه اي داشت آخه اولين سالي بود كه بابا جون اسم زيباي پدر رو داشت.ميدوني هامينم وقتي كه با با با با ميكني باباجون ميره تو يه عالم ديگه.وشروع ميكنه به قربون صدقه رفتنت و شما هم هي تكرار ميكني و خودت رو بيشتر براش لوس ميكني خوب كه حالا دختر نيستي.اميدوارم كه خدا همه ي بچه ها و پدرهاشون رو براي هم حفظ كنه شما...
26 ارديبهشت 1393

زخم

الهي من برات بميرم،الهي من فدات بشم كه اين روزها رونبينم ديروز باصورت افتادي روفرش و بيني قشنگت زخم شد،حتي نوشتنش هم دلم رو ريش ميكنه.من خيلي مراقبت هستم عشقم فقط يه لحظه از پيشت بلندشدم كه اين اتفاق افتاد.خدايا همه بچه هاي معصوم رو ازبلايا حفظ كن پسرك من رو هم خودت مراقبش باش كه ديگه هيچوقت حتي از اين اتفاقهاي كوچيك هم براش نيفته،ازديروز هروقت نگاهم به بينيت ميفته ميميرم و زنده ميشم.....دردروبلات به جونم نفسم.
5 ارديبهشت 1393

عکس

جیگرمامان بعد از واکسن دوماهگی-بمیرم برات خیلی اذیت شدی گل پسرشش ماهه ی من  خب منم میخوام ببینم تو نت چه خبره...... لباسای من که خوردن خوشمزه بود ،بذار ببینم شلوار بابا جونم خوشش میاد...؟؟؟!!!!!!! هامین داره یه دندون    قند میخوره از قندون    آش دندونی هامین جون     بفرمایید نوش جون(17/12/92  توسط مامان هنرمند ) اولین ماهی عید هامین که مامانی(مامان مامان)با یه تزیین زیبا براش فرستاد...مرسی مامانی جون وروجک به candy land می رود..... گل  خوش خنده ی مامان در میون گل ها ...
5 ارديبهشت 1393

مروري كوتاه بر اين نه ماه

عشق زيباي ماماني از روزي كه به دنيا اومدي تا بيست روزگي ماماني(مامان مامان)پيشمون بود و تمام كارهاي من و شما و خانه رو انجام مي داد،بعد از اون هم تا شش ماهگيت تقريبا ما اكثر اوقات رو خونه ي بابايي اينا بوديم و دوباره زحماتمون بر دوش ماماني بود.ماماني مهربونمون اين رو بدون كه ما هيچوقت زحماتت رو فراموش نمكنيم،دست گلت درد نكنه.توي اين مدت بابا جون هم به خاطر راحتيه من و شما دوري از ما وسختيهاش رو تحمل كرد.مرسي باباي عزيز كه مثل هميشه آسايش ما بيشتر از همه چيز برات اهميت داره.اما مامان جونم شما از روزي كه به دنيا اومدي خيلي بيقراري و گريه ميكردي هم روزها و هم شبها طوريكه خودم هم پا به پات گريه مي كردم آخه خودت كه ميدوني من تحمل كوچكترين ناراحتيه...
3 ارديبهشت 1393

يكي ديگر از اولين ها

مامان جونم ديروز بعدازظهر ٩٣/٠٢/٠٢ داشتي با من و باباجون بازي مي كردي كه براي اولين بار از حالت دراز كشيده خودت تونستي بنشيني و يكي ديگه از دلواپسي هاي من رو كمتر كني ....به افتخار هامين جونم هوراااااااااااا
3 ارديبهشت 1393

ماجراي نامگذاري و گرفتن شناسنامه

قند عسلم يكي از موضوعات مهم اين نه ماه ماجراي نامگذاري و گرفتن شناسنامه ي شمابود.بالاخره بعد از كلي جستجو روزي كه شما متولد شدي تصميم گرفتيم كه نام شما رو هامين بگذاريم.اما روزي كه باباجون رفت ثبت احوال براي گرفتن شناسنامه ي شما گفتند كه اين اسم جزء اسامي تاييد شده ي ثبت احوال نيست و كسي تا حالا با اين اسم نامگذاري نشده،اونها دو راه پيش روي ما گذاشتند اول اينكه اسم پسرنازمون رو چيزديگه اي بگذاريم دوم اينكه به ثبت احوال مركزي درخواست ثبت اسم شما رو بديم.كه ما راه دوم رو با اينكه خيلي دوندگي داشت انتخاب كرديم.بنده خدا باباجون و ماماني و خاله جون كلي دنبال اين پروسه دوندگي كردند،فقط يك نمونه اش اينكه سه بارفتن ثبت احوال مركز در خيابون ميرزاي شير...
2 ارديبهشت 1393